آن یکی آمد در یاری بزد
گفت یارش کیستی ای معتمد؟
گفت من! گفتش برو هنگام نیست
در چنین خوانی مقام خام نیست
خام را جز آتش هجر و فراق
که پزد که وا رهاند از فراق؟
چون تویی تو هنوز از تو نرفت
سوختن باید تو را در نار و تفت
رفت آن مسکین و سالی در سفر
در فراق یار سوزید از شرر
پخته گشت آن سوخته پس بازگشت
باز گرد خانه انباز گشت
حلقه زد بر در به صد ترس و ادب
تا که نجهد بی ادب لفظی ز لب
بانگ زد یارش که بر در کیست آن
گفت بر در هم تویی ای دلستان
گفت اکنون چون منی ای من درآ
نیست گنجایش دو من در یک سرا
دوستی کان ز تویی و منیست
نسبت این دوستی از دشمنیست
شعر: حضرت مولانا
با درود
شعر زیبای بود ....
یک سبد سلام! سال نو تبریک.
درودهای فراوان به دوست گرامی:
این عید باستانی را به شما و خانواده گرامی شما تبریک، و برای شما در این سال جدید آرزوی سعادت و خوشبختی، بدور از هر گونه بیماری و سختی خواستارم. منیژه اسکوئی
درود به دوست عزیز
وبلاگ عشق من ایران با مقالات جدید به روز گشته شده از دادن نظر خواهی دریغ نورزید با تشکر منیژه اسکوئی
درود به دوست عزیز
وبلاگ عشق من ایران با مقالات جدید به روز گشته شده از دادن نظر خواهی دریغ نورزید با تشکر منیژه اسکوئی
واقعا زیبا بود